حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن کلدةبن عمروبن ابی علاج بن ابی سلمةبن عبدالعزی بن غمرةبن عوف بن قسی ثقفی مکنی به ابی وائل از مردم طائف ، از بطن ثقیف ، مولای ابوبکرة ثقف
خدادلغتنامه دهخداخداد. [ خ ِ ] (ع اِ) علامت داغ بر رخسار. (از متن اللغة)(از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || آلت داغ کردن . (از مهذب الاسماء). || ج ِ خَدّ.
خدادلغتنامه دهخداخداد. [ خ ِ / خ َ ] (ع اِ) شکاف و گشادگی از زمین . (از معجم البلدان ) : ترقی و یرفعها السراب کانهامن عم موثب اوضناک خداد.از ابوداود که شتر باربری را وصف میکند.
خداخدا داشتنلغتنامه دهخداخداخدا داشتن . [ خ ُ خ ُ ت َ ] (مص مرکب ) پناه بخدا بردن . (آنندراج ) : معنی ز لفظ گرچه نباشد جداجدادارم برای وصل تو هردم خداخدا.نعمت خان علی (از آنندراج ).