خدمتگزارلغتنامه دهخداخدمتگزار. [ خ ِ م َ گ ُ ] (نف مرکب ) نوکر. چاکر. (ازناظم الاطباء). خادِم . پرستار. پرستنده : اینم قبول بس که بمیرم بر آستان تا نسبتم کنند که خدمتگزار اوست . سعد
خدمتگزارفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کسی که در اداره یا بنگاهی خدمت میکند؛ مستخدم.۲. خدمتکننده؛ خادم: دولت خدمتگزار.
خدمتگزارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام خدمتگزار، زحمتکش، پادو، مقیّد پَست، نوکرمآب، چاکر، بنده، درقیدوبند مرئوس (مرؤوس)، فرمانبردار، مطیع مظلوم
خدمتگزار، خدمتگزارفرهنگ مترادف و متضاد۱. بنده، پیشکار، خادم، خدمتکار، نوکر ≠ ارباب، مخدوم ۲. کارمند، مستخدم دولت ۳. چاکر ۴. پرستار، تیمارگر ۵. کسی که خدمت میکند
ministeringدیکشنری انگلیسی به فارسیخدمتگزار، خدمت کردن، کشیش کمک کردن، بخش کردن، عبادت کردن، پرستاری کردن