خدفلغتنامه دهخداخدف . [ خ َ ] (ع اِمص ) تیزروی با گامهای نزدیک بهم . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || (اِ) سکان کشتی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دنباله ٔ کشتی
خدفلغتنامه دهخداخدف . [ خ َ ] (ع مص ) بناز زیستن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از قاموس ) (از تاج العروس ). || برف باریدن آسمان . || بریدن جامه . (از منتهی الارب ) (از
خدفلغتنامه دهخداخدف . [ خ ِ دَ ] (ع اِ) دریدگیهای پیراهن . (از منتهی الارب ). پارگی های پیراهن قبل از آنکه بهم وصل و دوخته شود. (از اقرب الموارد). ج ، خِدَفَه .
خدفرانلغتنامه دهخداخدفران . [ خ ُ ف َ ] (اِخ ) نام قریتی است به صغد (= سغد) سمرقند در ماوراءالنهر. (از معجم البلدان ).
خدفرانیلغتنامه دهخداخدفرانی . [ خ ُ ف َ ] (اِخ ) محمدبن ابی بکربن ابی صادق خدفرانی . نام فقیه و مدرسی است که از جد مادری خود ابوبکر محمدبن مفتی قطوانی روایت دارد. تولد وی در شوال س
خدفرانلغتنامه دهخداخدفران . [ خ ُ ف َ ] (اِخ ) نام قریتی است به صغد (= سغد) سمرقند در ماوراءالنهر. (از معجم البلدان ).
خدفرانیلغتنامه دهخداخدفرانی . [ خ ُ ف َ ] (اِخ ) محمدبن ابی بکربن ابی صادق خدفرانی . نام فقیه و مدرسی است که از جد مادری خود ابوبکر محمدبن مفتی قطوانی روایت دارد. تولد وی در شوال س