خدعه آمیزلغتنامه دهخداخدعه آمیز. [ خ ُ ع َ / ع ِ ] (ن مف مرکب ) آمیخته به خدعه . فریب آمیز. آنچه با مکر است . به حیله آلوده .
خدعةدیکشنری عربی به فارسیتوپ زدن , حريف را از ميدان درکردن , توپ , قمپز , چاخان , سراشيب , پرتگاه , شوخي فريب اميز , گول زدن , دست انداختن , فريب , حيله , گول , فريب دادن , بامبول زدن ,
خدعهفرهنگ مترادف و متضادتزویر، تعابن، حقه، حیله، خدعت، دستان، دوال، ریو، سوسه، شایبه، غش، فریب، فسون، گول، مکر، نیرنگ، کید
خدعهلغتنامه دهخداخدعه . [ خ َ / خ ُ / خ ِ ع َ ](ع اِ) فریب . منه : الحرب خدعه ؛ جنگ انصرام می یابد بفریب . (از منتهی الارب ). || این کلمه واحد خدع است و طریق خدع به راههایی اطلا
feintsدیکشنری انگلیسی به فارسیاحساسات، ظاهری، وانمود، نمایش دروغی، تظاهر، حمله خدعه امیز، وانمود کردن
trickiestدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان دهنده، مکار، مزورانه، نیرنگ باز، شیادانه، مهارت امیز، نیرنگ امیز، خدعه امیز، متقلب، از روی حیله و تزویر
trickyدیکشنری انگلیسی به فارسیروی حیله و تزویر، مکار، مزورانه، نیرنگ باز، شیادانه، مهارت امیز، نیرنگ امیز، خدعه امیز، متقلب، از روی حیله و تزویر
trickierدیکشنری انگلیسی به فارسیپیچیده تر، مکار، مزورانه، نیرنگ باز، شیادانه، مهارت امیز، نیرنگ امیز، خدعه امیز، متقلب، از روی حیله و تزویر