خداعلغتنامه دهخداخداع .[ خ ِ ] (ع مص ) گذاشتن چیزی را. (از منتهی الارب ). ترک کردن . منه : «خادع الحمد اقوام لهم زرق »؛ یعنی «ترکوا الحمد لانهم لیسوا من اهله ». (از اقرب الموارد
خداعلغتنامه دهخداخداع . [ خ َدْ دا ] (ع ص ) سخت مکار. حیله باز مشهور. (از ناظم الاطباء). سخت فریبنده . زراق . || سال کم حاصل . || مأیوس کننده ٔ مردم . (ناظم الاطباء).
خداءلغتنامه دهخداخداء. [ خ َدْ دا ] (اِخ ) نام موضعی است . یاقوت آن را بنقل از کتاب جمهره آورده ولی معلوم نکرده است که محل آن در کجاست در «منتهی الارب » و «متن اللغة» بدون تعیین
خداع الرجاللغتنامه دهخداخداع الرجال . [ خ َدْ دا عُرْ رِ ] (ع اِ مرکب ) بزرالبنج . (از اختیارات بدیعی ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
خداعةلغتنامه دهخداخداعة. [ خ َدْ دا ع َ ] (ع ص ) مؤنث خداع .- سنون خداعة ؛ سالها که در آن نمو و افزونی کمتر باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).