خدادلغتنامه دهخداخداد. [ خ ِ ] (ع اِ) علامت داغ بر رخسار. (از متن اللغة)(از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || آلت داغ کردن . (از مهذب الاسماء). || ج ِ خَدّ.
خدادلغتنامه دهخداخداد. [ خ ِ / خ َ ] (ع اِ) شکاف و گشادگی از زمین . (از معجم البلدان ) : ترقی و یرفعها السراب کانهامن عم موثب اوضناک خداد.از ابوداود که شتر باربری را وصف میکند.
خدادادلغتنامه دهخداخداداد. [ خ ُ ] (اِخ ) نام کسی که مردمان را گروه گروه کرد. از اعلام است . (از ناظم الاطباء).
خدادادلغتنامه دهخداخداداد. [ خ ُ ] (اِخ ) نام مملکتی که سلطان تیپو پادشاه میسوری در آن سلطنت کرد. (از ناظم الاطباء).
خدادادلغتنامه دهخداخداداد. [ خ ُ ] (اِخ ) نام کسی که مردمان را گروه گروه کرد. از اعلام است . (از ناظم الاطباء).
خدادادلغتنامه دهخداخداداد. [ خ ُ ] (اِخ ) نام مملکتی که سلطان تیپو پادشاه میسوری در آن سلطنت کرد. (از ناظم الاطباء).