خداجلغتنامه دهخداخداج . [ خ ِ ] (ع مص ) زادن ناقه پیش از وضع. (منتهی الارب ). زادن ناقه پیش از مدت وضع (ناظم الاطباء). بچه انداختن شتر پیش از وقت و اگرچه تمام انداختن شتر پیش از
خداجولغتنامه دهخداخداجو. [ خ ُ ] (نف مرکب ) خداجوی . طالب خدا. (آنندراج ). موحد. دیندار. (از ناظم الاطباء) : چند جویی خدای را خداجومن خدا من خدا من خدایم .ادیب نیشابوری .
خداجوییلغتنامه دهخداخداجویی . [ خ ُ ] (حامص مرکب ) عمل طلب خدا کردن . عمل جستن خدا. کنایه از دینداری . کنایه از تقوی .
خدا بیامرز آدم باانصافی بود و هیچوقت دلش راضی نمیشد که حق کسی را بخورد.گویش اصفهانی تکیه ای: xodâbiyâmorz âdem-e bâɂensâfi bo-vo ečvaxd nešagâ haqq-e kasi bexore. طاری: xodâbiyâmorz âymin-e bâɂensâfe bo, ečvaxd râzi nebo haqq-e yeki zâyeh kera.
خداجولغتنامه دهخداخداجو. [ خ ُ ] (نف مرکب ) خداجوی . طالب خدا. (آنندراج ). موحد. دیندار. (از ناظم الاطباء) : چند جویی خدای را خداجومن خدا من خدا من خدایم .ادیب نیشابوری .
خدا جواب دهدلغتنامه دهخداخداجواب دهد. [ خ ُ ج َ دَ هََ ] (جمله ٔ نفرینی ) برای نفرین است و بمعنی خدا بمیراند. (از غیاث اللغات ). عبارتی برای نفرین است . چون کسی بحث کج آغازد، گویند: ما
خداجوییلغتنامه دهخداخداجویی . [ خ ُ ] (حامص مرکب ) عمل طلب خدا کردن . عمل جستن خدا. کنایه از دینداری . کنایه از تقوی .
خادجلغتنامه دهخداخادج . [ دِ ] (ع ص ) از خِداج است و آن ناقه ای است که پیش از مدت وضع حمل بزاید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به خداج شود.
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمد اصفهانی . وی در بغدادحدیث گفت . از جمله بوسایطی از ابی هریره روایت کرده که رسول صلی اﷲ علیه فرمود: کل صلاة لایُقراء فیها باُم ّ