خثراءلغتنامه دهخداخثراء. [ خ ُ ث َ ] (ع ص )ج ِ خثیر و خثیر النفس به معنی شوریده دل است . (از معجم الوسیط) (متن اللغة). - قوم خُثَراء الانفس ؛ مردم بهم آمیخته از هرجنس . (از اقرب الموارد).
خطروdraisineواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای ریلی برای جابهجایی مأموران بازرسی و انجام تعمیرات در خطوط راهآهن
خطروِ بازدیدlight inspection carواژههای مصوب فرهنگستانخطروِ طراحیشده برای حمل یک یا دو بازرس فنی جهت بازدید از خط آهن
خثریلغتنامه دهخداخثری . [ خ َ را ] (ع ص ) ج ِ خثیر. رجوع به خُثَراء شود. - قوم خثری الانفس ؛ مردم بهم آمیخته از هر جنس . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
خطیریلغتنامه دهخداخطیری . [ خ َ ] (اِخ ) نام او سعدبن علی وراق بود. رجوع به سعدبن علی وراق در این لغت نامه شود.
خثریلغتنامه دهخداخثری . [ خ َ را ] (ع ص ) ج ِ خثیر. رجوع به خُثَراء شود. - قوم خثری الانفس ؛ مردم بهم آمیخته از هر جنس . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).