خبیزلغتنامه دهخداخبیز. [ خ َ ] (ع اِ) نان پخته شده . || ثرید. (از منتهی الارب ) (متن اللغة) (ناظم الاطباء).
خبیزلغتنامه دهخداخبیز. [ خ ُب َ ی ْ ] (ع اِ) نباتی است که بگردش آفتاب می گردد، برگ آن عریض و ثمره ٔ آن مستدیر و آن نوعی از ملوخیه است . خبازی . (از متن اللغة)(معجم الوسیط) (منته
خبیزهلغتنامه دهخداخبیزه . [ خ َ زَ / زِ ] (اِ) لبلاب . عشقه . || (ص ) پیچنده . تابنده . || پیچیده . تافته شده . || بروی هم حلقه شده . (از ناظم الاطباء).
خبیزهلغتنامه دهخداخبیزه . [ خ َ زَ / زِ ] (اِ) لبلاب . عشقه . || (ص ) پیچنده . تابنده . || پیچیده . تافته شده . || بروی هم حلقه شده . (از ناظم الاطباء).
خبازیلغتنامه دهخداخبازی . [ خ ُب ْ با ] (ع اِ) گیاهی است شبیه به خطمی و آنرا «خطمی کوچک » و «دبوسک » و «دبوکی » و «باب سنجاب » و «خبیز» نیز میگویند . (از ناظم الاطباء). نوعی از خ