خبرلغتنامه دهخداخبر. [ خ ُ ] (ع ص ) عالم بخبر. مطلع. خبردار. واقف . دانا. (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
خبرلغتنامه دهخداخبر. [ خ ُ ] (ع مص ) مصدر دیگری است در خِبر و آن علم بحقیقت چیزی پیدا کردن . (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). «ما لی به خبر». (از اقرب الموارد) : بکنم هرچه بدانم که دروخیرست نکنم آنچه بدانم که نمیدانم . <p
خبرلغتنامه دهخداخبر. [ خ َ ] (ع مص ) شیار کردن زمین برای زراعت . (از منتهی الارب ) (از معجم الوسیط). || امتحان کردن . آزمودن . (از معجم الوسیط). آگاهی به چیزی یافتن . (معجم الوسیط) (منتهی الارب ). || خبر کسی را راست یافتن . || طعام را چرب کردن . (از معجم الوسیط).