خبزالخشکارلغتنامه دهخداخبزالخشکار. [ خ ُ ب ُ زُل ْ خ ُ ] (ع اِ مرکب )نانی است که گندم را نشسته و سبوس نگرفته ترتیب دهند و مضعف بدن و مورث بواسیر و جرب و مصلحش شیرینیها و روغنها و شیر
خبزالمشایخلغتنامه دهخداخبزالمشایخ . [ خ ُ ب ُ زُل ْ م َ ی ِ ] (ع اِ مرکب ) بخور مریم . (از اختیارات بدیعی ). ولف . رجوع به «بخورمریم » و «ولف » و تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 140 شود.
خبزالملةلغتنامه دهخداخبزالملة. [ خ ُ ب ُ زُل ْ م َل ْ ل َ ] (ع اِ مرکب ) نانی است که بر روی سنگ سرخ کرده ٔ با اخگر پزند و مشهور به نان سنگ (= شاید سنگک مصطلح امروزیها) است . (از تحف
خبزالکعکلغتنامه دهخداخبزالکعک . [ خ ُ ب ُ زُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) نان میده و دوآتشه است و آنرا بقسماط نامند غلیظ و مسدد و طلای او محلل و منضج و جهت درد مفاصل نافع است . (از تحفه ٔ
خبزالقطایفلغتنامه دهخداخبزالقطایف . [ خ ُ ب ُ زُل ْ ق َ ی ِ ] (ع اِ مرکب ) نان روغن دار است که در گرفتن سبوس آن مبالغه نکرده باشند و در قوت مثل کسمه و بهتر از اوست . (از تحفه ٔ حکیم م
خبزالخشکارلغتنامه دهخداخبزالخشکار. [ خ ُ ب ُ زُل ْ خ ُ ] (ع اِ مرکب )نانی است که گندم را نشسته و سبوس نگرفته ترتیب دهند و مضعف بدن و مورث بواسیر و جرب و مصلحش شیرینیها و روغنها و شیر
خشکارلغتنامه دهخداخشکار. [ خ ُ ](اِ) آرد سپوس دار. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). آردی باشد که نخاله ٔ آن را جدا نکرده باشند . (برهان قاطع) (فرهنگ خطی ) (فرهنگ جهانگیری )(انجمن آرای ناصری
خبزالمشایخلغتنامه دهخداخبزالمشایخ . [ خ ُ ب ُ زُل ْ م َ ی ِ ] (ع اِ مرکب ) بخور مریم . (از اختیارات بدیعی ). ولف . رجوع به «بخورمریم » و «ولف » و تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 140 شود.
بخور مریملغتنامه دهخدابخور مریم . [ ب َ / ب ُ رِ م َرْ ی َ ] (ترکیب اضافی ) گیاهی است از تیره ٔ پامچالها که از گلهای زینتی مرغوب است . گلهای آن دارای دم گل خمیده میباشد و ریشه اش ضخی