خبرچینی کردنلغتنامه دهخداخبرچینی کردن . [خ َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کسب خبر کردن و خبر از جایی به جایی بردن . || جاسوسی کردن . از روی پلیدی خبر از محلی به محل دیگر بردن تا بین مردمان د
خبرگیری کردنلغتنامه دهخداخبرگیری کردن . [ خ َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کسب اطلاع کردن . خبر گرفتن . || جاسوسی کردن .
طاهرزادهلغتنامه دهخداطاهرزاده . [ هَِ دَ ] (اِخ ) میرزاعلی اکبر صابر (تولد 1278 وفات 1321 هَ . ق .). وی یکی از شعرای توانا و بزرگ شروان است ، و در قرن سیزدهم هجری در شهر شماخه تولدی
رواقیانلغتنامه دهخدارواقیان . [ رِ ] (اِخ ) ج ِ رواقی . رواقیون . اهل اسطوانه . (دزی ج 1 ص 22). حکمای اشراقیان که از مکاشفه احوال ضمائر معلوم می کردند و در کتابی نوشته بودکه رواقیا
خارلغتنامه دهخداخار. (اِ) شوکه . شوک . (منتهی الارب ). شوکه ٔ تیز. (آنندراج ). سَفی ̍. عَرین . عَسَج . لُدّاغ . (منتهی الارب ). لم . لام . بور. غاز. غاژ. تیغ. تیخ . تلی . تلو :
خبرچینی کردنلغتنامه دهخداخبرچینی کردن . [خ َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کسب خبر کردن و خبر از جایی به جایی بردن . || جاسوسی کردن . از روی پلیدی خبر از محلی به محل دیگر بردن تا بین مردمان د
informدیکشنری انگلیسی به فارسیآگاه کردن، اطلاع دادن، اگاه کردن، خبرچینی کردن، مطلبی را رساندن، اگاهی دادن، مستحضر داشتن، چغلی کردن، خبردادن از، خبر دادن، گفتن