خبازةلغتنامه دهخداخبازة. [ خ ِ زَ ] (ع اِمص ) نان پزی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (ازمعجم الوسیط) (از تاج العروس ). نانوایی . نانبایی .
خبازةلغتنامه دهخداخبازة. [ خ ُب ْ با زَ ] (ع اِ) نام گیاهی است . رجوع به «خبازی » شود. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (ازمعجم الوسیط) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد).
خبازةلغتنامه دهخداخبازة. [ خ ِ زَ ] (ع اِمص ) نان پزی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (ازمعجم الوسیط) (از تاج العروس ). نانوایی . نانبایی .
خبازةلغتنامه دهخداخبازة. [ خ ُب ْ با زَ ] (ع اِ) نام گیاهی است . رجوع به «خبازی » شود. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (ازمعجم الوسیط) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد).
زجاجةلغتنامه دهخدازجاجة. [ زَج ْ جا ج َ ] (ع ص ) مؤنث زجاج . شیشه گر و شیشه فروش . دارنده ٔ زجاج ، مانندعطاره و خبازه ، به معنی صاحب عطر، فروشنده عطر و فروشنده ٔ نان و صاحب نان
باردیچلغتنامه دهخداباردیچ . (اِ) قسمی از صوف پشمی تر کرده شده که بر چوبی پیچند و نان پزان تنور را صاف و پاک کنند و برای منع افروختگی آتشی بکار برند. (آنندراج ). چوب درازی که در سر