خباثةلغتنامه دهخداخباثة. [ خ َ ث َ ] (ع مص ) مصدر دیگر خُبث است . (از تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از منتهی الارب ). رج
خباسةلغتنامه دهخداخباسة. [ خ ُ س َ ] (اِخ ) نام فرماندهی ازفرماندهان عبیدیین . (از منتهی الارب ) (متن اللغة).
خباسةلغتنامه دهخداخباسة. [ خ ُ س َ ] (ع اِ) غنیمت . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (متن اللغة) (معجم الوسیط) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (البستان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ||
خبعثةلغتنامه دهخداخبعثة. [ خ َ ع َ ث َ ] (ع مص ) این کلمه صورت دیگر مصدر رباعی مجرد «خبعاث » است که همواره بصورت «افعلال » یعنی «اخبعثاث » استعمال میشود. «اخبعثاث » بمعنای «چون ش
خباثتفرهنگ مترادف و متضاد۱. بدجنسی، بدسرشتی، بدنهادی، پستفطرتی، پلیدی، شرارت، ۲. بدجنس شدن، بدطینت گشتن، پلیدشدن، ۳. پلیدی، ناپاکی
خباثتلغتنامه دهخداخباثت . [ خ َ / خ ِ ث َ ] (ع اِمص ) پلیدی . ناپاکی . (ناظم الاطباء) (از ترجمان عادل بن علی ) (دهار) : سخن چون زر پخته بی خبائث گردد و صافی چو او را خاطر دانا به
شاطرلغتنامه دهخداشاطر. [ طِ ] (ع ص ) شوخ . بی باک . (منتهی الارب )، صعتری . سعتری . || کسی که از خباثت خود مردمان را عاجز کرده باشد. (منتهی الارب ). من اعیا اهله خبثا. (اقرب الم
خابثةلغتنامه دهخداخابثة. [ ب ِ ث َ ] (ع مص ) خباثت .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به خباثت شود.
خباشهلغتنامه دهخداخباشه . [ خ ُ ش َ ] (ع اِ) آنچه از طعام و جز آن بگیر آورده شده باشد. || جماعت و گروهی که از یک قبیله نباشند. (از معجم الوسیط).