26 فرهنگ

491 مدخل


خاییدن

xāy(')idan

چیزی را با دندان نرم کردن؛ جویدن: ◻︎ همه نخل‌بندان بخایند دست / ز حیرت که نخلی چنین کس نبست (سعدی۱: ۱۷۴).

جویدن، دندانگرفتن، گاز گرفتن، گزیدن

chew, gnaw, grind, masticate, munch