خایصلغتنامه دهخداخایص . [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) اندکی از مال . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به «خائص » شود.
خایستهلغتنامه دهخداخایسته . [ ی َ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) خاییده شده ، در زیر دندان نرم گردیده . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : بر خوان ژاژخای منه هرگزاین خوب قول پخته ٔ خایسته .ناصرخس
خایسکلغتنامه دهخداخایسک . [ ی ِ ] (اِ) پتک باشد که آهنگران بکار برند. (شرفنامه ٔ منیری ). صیت . (منتهی الارب ). فطیس . (زمخشری ) : بپولاد و خایسک آهنگران فرو برده مسمارهای گران .
خایستهلغتنامه دهخداخایسته . [ ی َ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) خاییده شده ، در زیر دندان نرم گردیده . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : بر خوان ژاژخای منه هرگزاین خوب قول پخته ٔ خایسته .ناصرخس
خایسکلغتنامه دهخداخایسک . [ ی ِ ] (اِ) پتک باشد که آهنگران بکار برند. (شرفنامه ٔ منیری ). صیت . (منتهی الارب ). فطیس . (زمخشری ) : بپولاد و خایسک آهنگران فرو برده مسمارهای گران .
خایسکلغتنامه دهخداخایسک . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور، واقع در 21 هزارگزی جنوب باختری چکنه ٔ بالا. این دهکده در ناحیه ای کوهستانی قرار دا
خایسک پذیرلغتنامه دهخداخایسک پذیر. [ ی ِ پ َ ] (نف مرکب ) نعت است مر فلزی را که خاصیت چکش خوری دارد.
خایسک پذیریلغتنامه دهخداخایسک پذیری . [ ی ِ پ َ ] (حامص مرکب ) خاصیت چکش خوری و آن خاصیتی باشد مر فلزات را که در زیرچکش اجزأآنها از هم نمی گسلد و فرو نمی ریزد، مگر آنکه از حد معینی ،