خاکستررنگلغتنامه دهخداخاکستررنگ . [ ک ِ ت َ رَ ] (ص مرکب ) رنگ خاکستری . غُبسَه . غَبَس . (اقرب الموارد).
خاکسترگون شدنلغتنامه دهخداخاکسترگون شدن . [ ک ِ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به رنگ خاکستری درآمدن . خاکستری رنگ شدن . اِرمِداد. اِربِداد. (اقرب الموارد). اغبساس . (اقرب الموارد) (المنجد). اغ
خاکسترگونلغتنامه دهخداخاکسترگون . [ ک ِ ت َ ] (ص مرکب ) برنگ خاکستر. خاکستری . اَرمَد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد). اَقتَم . اَربَد. اَورَق . اَغبَس . مَرَبَّد. (منتهی الا
خاکسترگونیلغتنامه دهخداخاکسترگونی . [ ک ِ ت َ ] (حامص مرکب ) برنگ خاکستری بودن . اغبیساس . (اقرب الموارد). غَبس . (اقرب الموارد). رُبدَه . (منتهی الارب ). ادهمام . (منتهی الارب ).
افؤودلغتنامه دهخداافؤود. [ اُ ئو ] (ع اِ) نان بر خاکسترگرم پخته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نان که بر خاکستر گرم قرار گرفته باشد. (از اقرب الموارد). || کوماج . (منتهی الارب
خاکستررنگلغتنامه دهخداخاکستررنگ . [ ک ِ ت َ رَ ] (ص مرکب ) رنگ خاکستری . غُبسَه . غَبَس . (اقرب الموارد).
خاکسترگون شدنلغتنامه دهخداخاکسترگون شدن . [ ک ِ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به رنگ خاکستری درآمدن . خاکستری رنگ شدن . اِرمِداد. اِربِداد. (اقرب الموارد). اغبساس . (اقرب الموارد) (المنجد). اغ
خاکسترگونلغتنامه دهخداخاکسترگون . [ ک ِ ت َ ] (ص مرکب ) برنگ خاکستر. خاکستری . اَرمَد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد). اَقتَم . اَربَد. اَورَق . اَغبَس . مَرَبَّد. (منتهی الا
خاکسترگونیلغتنامه دهخداخاکسترگونی . [ ک ِ ت َ ] (حامص مرکب ) برنگ خاکستری بودن . اغبیساس . (اقرب الموارد). غَبس . (اقرب الموارد). رُبدَه . (منتهی الارب ). ادهمام . (منتهی الارب ).