خاکستردانcinerary vessel, burial urn, funerary urn, funeral urn, cremation urn, cinerary urn, burial potواژههای مصوب فرهنگستانظرفی برای نگهداری خاکستر سوختۀ یک یا چند جسد
خاکستردانسپاریurned cremationواژههای مصوب فرهنگستانقرار دادن بقایای سوختۀ استخوانهای انسان یا جانور در درون خاکستردان
بیخاکستردانسپاریunurned cremationواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آتشسپاری که در آن از ظرف سفالی برای حفاظت از بقایای خاکسترشده استفاده نمیشود
خاکستردانسپاریurned cremationواژههای مصوب فرهنگستانقرار دادن بقایای سوختۀ استخوانهای انسان یا جانور در درون خاکستردان
گور لانهکبوتریcolumbariumواژههای مصوب فرهنگستانهریک از گورها یا خاکستردانهایی که در یک مجموعه بهصورت طبقهطبقه در دیوار تعبیه شده باشد
داشلغتنامه دهخداداش . (اِ) کوره ای که خشت و خم و کاسه و کوزه و امثال آن در آن بپزند. (برهان ). کوره ٔ کوزه گران . کوره ٔ آجرپزی . کوره ٔ خشت پزی . هر جائی که در آن آتش بسیار اف
دانلغتنامه دهخدادان . (اِ) در آخر کلمه معنی ظرفیت بخشد. (برهان ). جای هر چیز. در کلمات مرکبه افاده ٔ معنی ظرفیت کند و هرچه بدان مضاف شود افاده کند که ظرف آن چیز بود. جای و مکان