خاخلغتنامه دهخداخاخ . (اِخ ) موضعی است بین حرمین (مکه و مدینه ) و آن را روضه ٔ خاخ نیز گویند. (معجم البلدان ج 3 ص 384) (حبیب السیر چ 1 تهران ج 1 ص 135).
خاخلغتنامه دهخداخاخ . (اِخ ) موضعی است بین حرمین (مکه و مدینه ) و آن را روضه ٔ خاخ نیز گویند. (معجم البلدان ج 3 ص 384) (حبیب السیر چ 1 تهران ج 1 ص 135).
فریادخواهلغتنامه دهخدافریادخواه . [ ف َرْ خواه / خاه ] (نف مرکب ) مستغیث . آنکه داد خواهد. شاکی . عارض . (از یادداشتهای مؤلف ). دادخواه . که عدل و نصفت خواهد : چو بشنید گفتار فریادخ
غیرخواهلغتنامه دهخداغیرخواه . [ غ َ خواه / خاه ] (نف مرکب ) آنکه سود دیگران را بر خود مقدم دارد. مقابل خودخواه .
رفعت خواهواژهنامه آزادکسی درجات بالا را خواهان است ر` ف ع` ت خواه طرز تلفظ:رفعت خاه به معنی کسی که خواهان جایگاه بزرگ یا مقام مهمی است کسی که خواهان مقام بزرگ و مهمی است