خانی بیکلغتنامه دهخداخانی بیک . [ ب ِ ] (اِخ ) نام یکی ازپادشاهان دشت قبچاق است که در زمان ملک اشرف چوپانی به آذربایجان رفت . (از عالم آرای عباسی چ 2 ص 736).
خانی بیک آغالغتنامه دهخداخانی بیک آغا. [ ب ِ ] (اِخ ) نام یکی از زوجات امیر تیمور گورکانی است . امیر تیمور هیجده زن بحباله ٔ نکاح درآورد که از آنجمله خانی بیک آغا بود. (از حبیب السیر چ
خانه ٔ بیکسیلغتنامه دهخداخانه ٔ بیکسی . [ ن َ / ن ِ ی ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قبر. گور. مدفن .
خانیفرهنگ مترادف و متضاد۱. امارت، امیری، پادشاهی ۲. مربوط ومنسوب به خان ۳. چشمه، قنات ۴. برکه، حوض ۵. تالاب، باتلاق، مرداب ۶. زرخالص، طلایناب، زر ناب
خانی بیک آغالغتنامه دهخداخانی بیک آغا. [ ب ِ ] (اِخ ) نام یکی از زوجات امیر تیمور گورکانی است . امیر تیمور هیجده زن بحباله ٔ نکاح درآورد که از آنجمله خانی بیک آغا بود. (از حبیب السیر چ
خانیلغتنامه دهخداخانی . (اِ) حوض و چشمه ٔ آب را گویند .(برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : دو خانی پدید آید اندر دو چشم از آن روی ناری و زلف دخانی . قطران .گوید این خاقانی
خانی جان خانملغتنامه دهخداخانی جان خانم . [ ن ُ ] (اِخ ) اسم خواهر حسین بیک پسر خواجه شجاع الدین شیرازی که در خدمت نواب پری خان خانم صفوی اعتباری عظیم داشت . او یکی از عوامل بوزارت رسیدن
سلجوقلغتنامه دهخداسلجوق . [ س َ ] (اِخ ) ابن تقاق (دقاق ) جد خاندان سلجوقیان از رؤسای ترکمان وی و پسران و نوادگان او در جنگهایی که مابین سامانیان و امرای ایلک خانی و سلطان محمود
خان لنجانلغتنامه دهخداخان لنجان . [ ل ِ ] (اِخ ) موضعی است به فارس ، بنابر قول ابوسعید موضعی به اصفهان بوده است . این شهر شهری بسیار نیکو و دارای بازار بزرگ بوده است و از آنجا عده ای