خانه ٔ خمارلغتنامه دهخداخانه ٔ خمار. [ ن َ / ن ِ ی ِ خ َم ْ ما ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) میکده . میخانه . آنجا که باده نوشند.
خانهفرهنگ مترادف و متضاد۱. سرا، منزل، مسکن، دار، بیت ۲. آپارتمان، کاشانه ۳. اتاق، وثاق، حجره ۴. چاردیواری، سرپناه ۵. اقامتگاه، ساختمانمسکونی، ماوا ۶. کلبه، سراچه ۷. آلونک، کوخ ۸. دولتس
خانهدیکشنری فارسی به انگلیسیabode, home, domicile, dwelling, habitation, house, housing, lodging, menage, ménage, pigeonhole, place, residence, rooms, tenement
خمارلغتنامه دهخداخمار. [ خ َم ْ ما ] (ع ص ) می فروش . (ناظم الاطباء). باده فروش . خمرفروش . صاحب القسط. نبیذفروش . (یادداشت بخط مؤلف ) : زین پیش گلاب و عرق و باده ٔ احمردر شیشه
خمستانلغتنامه دهخداخمستان . [ خ ُ م ِ / خ ُ س ِ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ خمار که آنجا خمها بزمین فروبرده باشند و آن را خمخانه و خمکده نیزگویند. (شرفنامه ٔ منیری ) (از آنندراج ) : ای شر
خانهلغتنامه دهخداخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) آن جایی که در آن آدمی سکنی می کند. (ناظم الاطباء). سرا. منزل . مستَقَرّ : برگزیدم بخانه تنهایی از همه کس درم ببستم چست . شهیدبلخی .کنو
حانةلغتنامه دهخداحانة. [ ن َ ](معرب ، اِ) معرب خانه . || دکان می . (منتهی الارب ). دکان می فروش . (مهذب الاسماء). خانه ٔ خَمّار.میخانه . (زمخشری ). دکان خمار و غیر او. میکده . خ
ساغرگیرلغتنامه دهخداساغرگیر. [ غ َ ] (نف مرکب ) ساغرگیرنده . باده خوار. میگسار. خراباتی . باده پرست . باده گسار : خرقه رهن خانه ٔ خمار دارد پیر ماای همه رندان مرید پیر ساغر گیر ما.