خام سوختهلغتنامه دهخداخام سوخته . [ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب ) مشوی یا مطبوخی که از درون خام و از بیرون بر اثر بسیار سوختن یا برشته شدن سوخته باشد.
خام سوختنلغتنامه دهخداخام سوختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) آن پختن یا برشته شدنی که چیز را از درون ناپخته و نابرشته و از بیرون بر اثر سوختگی سیاه کرده است . رجوع به خام سوز شدن شود.
ساختار خاکsoil structureواژههای مصوب فرهنگستانترتیب و توالی طبیعی رسوبات در خاک یا توده شدن طبیعی خاک که نتیجۀ فرایند خاکزایی است
خامگویش اصفهانی تکیه ای: nepuwa / xâm طاری: xum طامه ای: napaxi طرقی: nepaxxi / xâm کشه ای: nepaxi / xâm نطنزی: napaxi / xum
oilدیکشنری انگلیسی به فارسیروغن، نفت، چربی، مواد نفتی، رنگ روغنی، مرهم، نقاشی با رنگ روغنی، روغن زدن به، روغن کاری کردن، روغن ساختن
خام پندارلغتنامه دهخداخام پندار. [ پ ِ ] (ص مرکب ) آن کس که پندار و اندیشه ٔ ناپخته دارد. جاهل : بده قراضگکی تا عطات پندارم مگو که سوخته ٔ من چه خام پندار است . خاقانی .خام پندار سوخ
سوختهلغتنامه دهخداسوخته .[ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) هر چیز که آتش در آن افتاده باشد. (برهان ). هر چیز آتش گرفته . هر چیز که آتش درآن افتاده باشد. محروق . (ناظم الاطباء) : کنون کن
خام سوزفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهویژگی چیزی که از حرارت زیاد ظاهرش سوخته و باطنش خام باشد(گوشت): ◻︎ دل را ز درد و داغ بهتدریج پخته کن / هش دار، خامسوز نسازی کباب را (صائب: لغتنامه: خامسوز)
خام سوزلغتنامه دهخداخام سوز. (ن مف مرکب ) چیزی که از بالا سوخته باشد و اندرون آن خام باشد. (آنندراج ). آنچیز که بر اثر تندی آتش ظاهرش سوزد ولی درون و باطنش خام ماند : از تنور گرم م
بید سوختهلغتنامه دهخدابید سوخته . [ دِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زغال درخت بید که آنرا برای تصفیه ٔ شراب بکار برند : زان می گلگون که بید سوخته پروردبوی گل و مشک بید خام برآ