خامسلغتنامه دهخداخامس . [ م ِ ] (ع عدد ص ، اِ) پنجم . (اشتنگاس ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) .- خامس آل عبا ؛ لقبی است که به حسین بن علی (ع ) امام سوم شیعیان میدهند.
خامصلغتنامه دهخداخامص . [ م ِ ] (ع ص ) باریک شکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس ).
خامس لولغتنامه دهخداخامس لو. [ م ِ ] (اِخ ) از ایلات اطراف اردبیل . و مرکب از 300 خانوار است که در قره شیخ لو مسکن دارند. ییلاقشان باقرلو و قشلاقشان مغان است ، زارع و گله دارند. (ا
خامسانلغتنامه دهخداخامسان . (اِخ ) دهی است از دهستان گاورود بخش کامیاران شهرستان سنندج . واقع در 36 هزارگزی شمال خاوری کامیاران و 10 هزارگزی شوسه ٔ کرمانشاه بسنندج . این ده در دام
خامسوزکلغتنامه دهخداخامسوزک . [ زَ] (ص ، اِ) نان خمیرناکرده . (آنندراج ). نان فطیر. (ناظم الاطباء) (اشتنگاس ).
خامس لولغتنامه دهخداخامس لو. [ م ِ ] (اِخ ) از ایلات اطراف اردبیل . و مرکب از 300 خانوار است که در قره شیخ لو مسکن دارند. ییلاقشان باقرلو و قشلاقشان مغان است ، زارع و گله دارند. (ا
خام سوزلغتنامه دهخداخام سوز. (ن مف مرکب ) چیزی که از بالا سوخته باشد و اندرون آن خام باشد. (آنندراج ). آنچیز که بر اثر تندی آتش ظاهرش سوزد ولی درون و باطنش خام ماند : از تنور گرم م
خامسانلغتنامه دهخداخامسان . (اِخ ) دهی است از دهستان گاورود بخش کامیاران شهرستان سنندج . واقع در 36 هزارگزی شمال خاوری کامیاران و 10 هزارگزی شوسه ٔ کرمانشاه بسنندج . این ده در دام
خامسوزکلغتنامه دهخداخامسوزک . [ زَ] (ص ، اِ) نان خمیرناکرده . (آنندراج ). نان فطیر. (ناظم الاطباء) (اشتنگاس ).