خالجوشزنیtackingواژههای مصوب فرهنگستاناتصال دادن قطعات فلزی با جوشهای منقطع و کوتاه در راستای خط جوش
خالجوشزنtack welder, tackerواژههای مصوب فرهنگستانشخصی که بهصورت دستی یا نیمهخودکار خالجوش میزند
خالجوشtack weldواژههای مصوب فرهنگستانهریک از جوشهای کوچک فاصلهدار برای همراستا نگاه داشتن قطعات در حین جوشکاری اصلی
خل جوزلغتنامه دهخداخل جوز. [خ ِل ْ ل ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گردو را چون به اندازه ٔ فندقی شود در سرکه افکنند آن سرکه را خل الجوز گویند و در طب بکار آید. (یادداشت بخط مؤلف ).