خالص شدنلغتنامه دهخداخالص شدن . [ ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مطاوعه ٔ «خالص کردن ». رجوع به «خالص کردن » شود.
صفوفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده[قدیمی]۱. صاف و روشن شدن.۲. خالص شدن.۳. [مجاز] روشنی.۴. اخلاص در مودت.۵. (صفت) خالص؛ برگزیده.
نصاعةلغتنامه دهخدانصاعة. [ ن َ ع َ ] (ع مص ) خالص و بی آمیغ گردیدن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). خالص شدن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). نصوع . (متن اللغة) (اقرب الموارد) (ال
محضلغتنامه دهخدامحض . [ م َ ] (ع مص ) خالص کردن دوستی و خیرخواهی را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دوستی ویژه کردن .(دهار). ویژه کردن دوستی . (تاج المصادر بیهقی ). || شیر خ