خالصیلغتنامه دهخداخالصی . [ ل ِ ] (اِخ ) عبدالحی خواجه زاده . متوفی به 950 هَ . ق . اوراست دیوانی به ترکی و سال وفاتش در این مصراع آمده : «قودی بوکونی خالص اولدی ». (از کشف الظنو
مهدی خالصیلغتنامه دهخدامهدی خالصی . [ م َ ی ِ ل ِ ] (اِخ ) (حاجی شیخ ...) از علمای شیعه ٔ ساکن عراق بود که پس از جنگ بین الملل اول در ژوئن 1923 م . دولت عراق او را با عده ای از علما ت
مهدی خالصیلغتنامه دهخدامهدی خالصی . [ م َ ی ِ ل ِ ] (اِخ ) (حاجی شیخ ...) از علمای شیعه ٔ ساکن عراق بود که پس از جنگ بین الملل اول در ژوئن 1923 م . دولت عراق او را با عده ای از علما ت
تاجبارشthroughfallواژههای مصوب فرهنگستانبارش خالصی که بعد از گذشتن از تاجپوشش گیاهی به فرش جنگل میرسد
الماسفرهنگ نامها(تلفظ: almās) (از یونانی) (در مواد) کربن خالصی که در دما و فشار زیاد متبلور شده باشد . سختترین مادهی طبیعی است و کاربردهای تزیینی و صنعتی دارد ؛ (در قدیم) ( ب
رگه 1line 4واژههای مصوب فرهنگستانگیاهی که همۀ افراد آن صفت خاص خالصی داشته باشند و ازطریق گردهافشانیِ نظارتشده تکثیر شوند
دیاپازنلغتنامه دهخدادیاپازن . [ زُ ] (فرانسوی ، اِ) اسباب کوچکی دارای دو شاخه معمولاً فولادی که اگر شاخه هایش به ارتعاش درآیند صوت تقریباً خالصی با بسامد معین تولید میکند و در بسیا