خالدلغتنامه دهخداخالد. [ل ِ ] (اِخ ) ابن یزید لؤلؤئی ، مکنی به ابویزید. وی از تابعان است . رجوع به ابویزید خالدبن یزید شود.
خالدلغتنامه دهخداخالد. [ل ِ ] (اِخ ) ابن یسار. وی از ابوهریرة و جابر روایت میدارد ولی مجهول است . (از لسان المیزان ج 2 ص 391).
خالدلغتنامه دهخداخالد.[ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی جبل . در روایت نجاری و ابن برقی جیل (بیاء بعد جیم ) آمده است . ابن ماکولا «جبل » را بر جیل ترجیح داده است و خطیب دومی را بر اولی راج
خالدلغتنامه دهخداخالد.[ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی عمران النوبی . وی از فقهاء و از قضات افریقیه بود که بسال 129 هَ . ق . درگذشت . در چ 1 حبیب السیر این نام به صورت «خالدبن ابی عمران ا
خالدلغتنامه دهخداخالد. [ ل ِ ] (اِخ )ابن ابی خالد السلمی وی از پدرش روایت می کند و پسر او محمدبن خالدالسلمی از پدرش از جدش روایت دارد. ذهبی در ترجمه ٔ محمدبن خالد می گوید که این
خالدلغتنامه دهخداخالد. [ ل ِ ] ((اِخ ) ابن مالک بن ربعی بن سلمی بن جندل بن نهشل بن دارم بن مالک بن حنظلةبن مالک بن زید مناةبن تمیم التمیمی النهشلی . این خالد در وفد کسانی است که
خالدلغتنامه دهخداخالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن رفاعةبن ابی فریعة السلمی . وی از پدرش از جدش ابی فریعة السلمی روایت دارد که رسول خدا در جنگ حنین هنگامی که فقط بنی سلیم باقی مانده و به
خالدلغتنامه دهخداخالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲبن الحجاج السلمی . ابن ابی حاتم گوید: او را با نبی صحبت بوده است . ابن السکن و طبرانی از طریق اسماعیل بن عیاش روایت کرده که : عقی