خالدی مروزیلغتنامه دهخداخالدی مروزی . [ ل ِ ی ِ م َرْ وَ ] (اِخ ) قاضی ابونصر المحسن بن احمد ملقب به خالدی مروزی . یکی از راویان حدیث است و محمدبن عمیره ٔ بیهقی از او حدیث دارد. (از تا
خالد مرویلغتنامه دهخداخالد مروی . [ ل ِ دِ م َرْ ] (اِخ ) فخرالدین خالد مروی یکی از شعرای پارسی زبان است و این دو بیت او راست که درباره ٔ منافقان سنجر گفته :آنها که به خدمتت نفاق آور
خالدیلغتنامه دهخداخالدی . [ ل ِ ] (اِخ ) نام تیره ای است از ایل کلهر که دارای دوهزار خانوار میباشد. شغل آنها تربیت اغنام و احشام است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 61).
خالدیلغتنامه دهخداخالدی . [ ل ِ ] (اِخ ) ابوبکر محمدبن هاشم بن وعلة. وی یکی از سخن سرایان بوده و غالباً در نظم اشعار با برادر خود ابوعثمان سعیدبن هاشم بن وعلة خالدی مشارکت میکرده
خالدیلغتنامه دهخداخالدی . [ ل ِ ] (اِخ ) جلال الدین خالدی نام یکی ازبزرگان بوده که در ناحیت کش سکنی داشته است . صاحب انیس الطالبین آرد: بطرف کش روم بخدمت مولانا جلال الدین خالدی
خالدیلغتنامه دهخداخالدی . [ ل ِ ] (اِخ ) زنجانی . صدرالدین احمد خالدی زنجانی ، معروف به صدر جهان . وی در زمان گیخاتو به صدارت رسید.این پادشاه و وزیر بسیار مسرف بودند و بر اثر اسر
محمدلغتنامه دهخدامحمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن خالد مروزی بن عبدالملک مروزی . وی نیز مانند پدرش از منجمین بزرگ بشمار است که مطلع به تسییر کواکب بود. پدرش متصدی رصد کواکب د
داهرلغتنامه دهخداداهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبده ابوبکر الاصبهانی ساکن بصره و متوفی بدان شهر محدث است و بانگ نماز جامع بصره او گفتی و اوقات نگه داشتی . از ابوالهیثم خالدبن
نالغتنامه دهخدانا. (پیشوند) حرف نفی است بر مشتقات و صفات که کنایه از اسم فاعل و اسم مفعول است داخل میگردد. (غیاث ). بر کلمه درآید که محمول باشد بر منفی بطریق مواطات چنانکه درد
مروزیلغتنامه دهخدامروزی . [ م َرْ وَ ] (اِخ ) لقب ابراهیم بن احمدبن اسحاق مروزی خالد آبادی ، مکنی به ابواسحاق فقیه قرن چهارم هجری است . رجوع به ابواسحاق (ابراهیم بن ...) شود.
هارونلغتنامه دهخداهارون . (اِخ ) ابن خالد المروزی . از امراء دولت عباسی است . متوکل خلیفه ٔ عباسی بلاد سند را به وی واگذار کرد (232 هَ . ق .) و او در آنجا بود تا اینکه جنگی بین ی