خالبرزنلغتنامه دهخداخالبرزن . [ ب َ زَ ] (اِخ ) قریه ای است از قراء سرخس . و منسوب به آن خالبرزنی است . (از انساب سمعانی ).
خالبرزنیلغتنامه دهخداخالبرزنی . [ ب َ زَ ] (اِخ ) جعفربن عبدالوهاب خالبرزنی از اهل خالبرزن . یکی از راویان است . وی خال عمربن علی محدث بود و از یحیی و یونس بن عبدالاعلی و محمدبن یزید روایت حدیث کرد. (از انساب سمعانی ).
خالبرزنیلغتنامه دهخداخالبرزنی . [ ب َ زَ ] (اِخ ) جعفربن عبدالوهاب خالبرزنی از اهل خالبرزن . یکی از راویان است . وی خال عمربن علی محدث بود و از یحیی و یونس بن عبدالاعلی و محمدبن یزید روایت حدیث کرد. (از انساب سمعانی ).
خالبرزنیلغتنامه دهخداخالبرزنی . [ ب َ زَ ] (اِخ ) جعفربن عبدالوهاب خالبرزنی از اهل خالبرزن . یکی از راویان است . وی خال عمربن علی محدث بود و از یحیی و یونس بن عبدالاعلی و محمدبن یزید روایت حدیث کرد. (از انساب سمعانی ).