خاشاکلغتنامه دهخداخاشاک . (اِ مرکب ) خاشه . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). ساق علف و چوب و ریزه های باریک و خار و خس با خاک آمیخته . (برهان قاطع). ریزه ٔ کاه با خاک بهم آمیخته و خاشه . (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 369</sp
خاشاکلغتنامه دهخداخاشاک . (اِ مرکب ) خاشه . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). ساق علف و چوب و ریزه های باریک و خار و خس با خاک آمیخته . (برهان قاطع). ریزه ٔ کاه با خاک بهم آمیخته و خاشه . (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 369</sp
خاشاکلغتنامه دهخداخاشاک . (اِ مرکب ) خاشه . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). ساق علف و چوب و ریزه های باریک و خار و خس با خاک آمیخته . (برهان قاطع). ریزه ٔ کاه با خاک بهم آمیخته و خاشه . (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 369</sp
خار و خاشاکلغتنامه دهخداخار و خاشاک . [ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خار و شاخهای خشک درخت . آشغالهائی ازجنس نباتات و گیاه خرده شاخه و خار : از خار و خاشاک و شاخ و مال بیشه که در آن حوالی بود دسته های فراوان بتعاون ... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 204</sp
خارخاشاکلغتنامه دهخداخارخاشاک . (اِ مرکب ) خار و خاشاک : برای او از تلو و خارخاشاک تاج بافتند. (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 350).
خس و خاشاکلغتنامه دهخداخس و خاشاک . [ خ َس ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آشغال . کاه ریزه . خاشاک ریزه . خس و خار. رجوع به «خس و خار» و خاشاک شود.