خاشعفرهنگ مترادف و متضاد۱. افتاده، خاضع، خاکسار، فروتن، متواضع ≠ مغرور، متکبر ۲. خداترس، متقی، پرهیزگار
خاشعلغتنامه دهخداخاشع. [ ش ِ ] (اِخ ) یکی از شعرای فارسی زبان هند است که اصلش ایرانی ولی در کشمیر زندگی کرده است در تاریخ 1092 هَ . ق . دیوانش مرتب شد و این بیت از اوست :جلوه ٔ
خاشعلغتنامه دهخداخاشع. [ ش ِ ] (ع ص ، اِ) جای دگرگونه شده و منزلی نمانده در وی و جائی که کسی در آنجارسیدن نتواند. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (فرهنگ رشیدی ). || فروتن و رکوع کننده
خاشاکدانلغتنامه دهخداخاشاکدان . (اِ مرکب ) تبنگو. (فرهنگ اسدی در لغت تبنگو). مِزوَد. (زمخشری ). رجوع به خاشکدان شود.
خاشاکدانلغتنامه دهخداخاشاکدان . (اِ مرکب ) تبنگو. (فرهنگ اسدی در لغت تبنگو). مِزوَد. (زمخشری ). رجوع به خاشکدان شود.
خاشاکلغتنامه دهخداخاشاک . (اِ مرکب ) خاشه . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). ساق علف و چوب و ریزه های باریک و خار و خس با خاک آمیخته . (برهان قاطع). ریزه ٔ کاه با خاک بهم آمیخته و