خار شدنلغتنامه دهخداخار شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خار شدن زلف یا گیسو. بشدن ژولیدگی آن با شانه کردن .
خیاریلغتنامه دهخداخیاری . [ ری ی ] (ص نسبی ) منسوب است به خیار. که ابن مالک بن زین بن کهلان باشد. (از انساب سمعانی ).
خیارلغتنامه دهخداخیار. (اِ) میوه ای است از طایفه ٔ کدو آبدار و بی مزه ولی گوارا که تخازن نیز گویند و بر دو قسم است خیار بالنگ که خیارتره و خیارسبز نیز گویند و معطر و سبز واستوانه ای شکل و گواراست و خیارشنگ که کم عطرتر و درازتر و با انحناء و چندان گوارا نیست و هر دو از غذاهای مأکولند. (از ناظ
خارج شدنفرهنگ فارسی معین( ~. شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - بیرون شدن ، بیرون رفتن (از خانه ، شهر و غیره .) 2 - ترک کردن (اداره ، موسسه و غیره ).
خارلغتنامه دهخداخار. (اِ) سنگ خارا. (آنندراج ). خار پارسی مطلق فلز را گویند و سنگ را نیز چون خاکی است متکون در آب تشبیه به فلز نموده و های مشابه در او الحاق نموده خاره گفته اند. (انجمن آرای ناصری ) : تیر در سنگ نشسته تا سوفارخار پشتی نموده پشته خار.<p clas
خارلغتنامه دهخداخار. (اِخ ) ده مهمی بوده از دهستان خاروطوران بخش بیارجمند شهرستان شاهرود که ویران شده است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
خارلغتنامه دهخداخار. (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 30 هزارگزی شمال خاور الیگودرز و 3 هزارگزی خاور راه مالرو خورزن به اقداش بالا، محلی است جلگه ای و معتدل ، سکنه ٔ آن <span class="hl" dir=
درخارلغتنامه دهخدادرخار. [ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت ، واقع در 256هزارگزی جنوب کهنوج و 18هزارگزی خاور راه مالروانگهران به جاسک . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8
پیرخارلغتنامه دهخداپیرخار. (اِخ ) موضعی به اصفهان ، بدانجا بهمن بن اسفندیار آتشکده ساخته است . (تاریخ گزیده ص 98).
خرخارلغتنامه دهخداخرخار. [ خ َ ] (اِخ ) ظاهراً نام کرمانشاهان کنونی بزمان ماقبل حکومت مادها می باشد بنابه کتیبه های آسوری : شلم نصر دوم در 844 ق . م . به نمری که حالا معروف بکردستان است داخل شد. این صفحه از مدت ها قبل در تحت نفوذ بابلی ها بود و امیر آن مردوک م
چشمه فرخارلغتنامه دهخداچشمه فرخار. [ چ َ م َ ف َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «یکی از چشمه های شاهکوه است که بین سمنان و دامغان و گرگان واقع شده و به طرف دامغان جریان دارد و بیشتر قرای خالصه و اربابی را مشروب میکند». (از مرآت البلدان ج 4 ص <span class="hl" di