خار جهودانلغتنامه دهخداخار جهودان . [ رِ ج ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ظاهراً جهودانه و آن درختی است که به عربی شائکه گویند و صمغ آن را عنزروت نامند.
خارگویش اصفهانی تکیه ای: ti / tiyâl طاری: xâr طامه ای: xâr / gone / ti طرقی: xâr / tiyal کشه ای: xâr نطنزی: xâr / ti
گلکلغتنامه دهخداگلک . [ گ ُ ل َ ] (اِ مصغر) (از: گل + ک ، پسوند تصغیر). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مصغر گل است . (برهان ) (آنندراج ). || نوعی از صمغ است و آن از بوته ٔ خا
جریثلغتنامه دهخداجریث . [ ج ِ رْ ری ] (ع اِ) مارماهی . (دهار) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ) (آنندراج ). قسمی از ماهی بی پشیز. و بعضی آن را مارماهی گفته اند و بعضی غی
بابللغتنامه دهخدابابل . [ ب ِ / ب ُ ] (اِخ ) نام شهری است مشهور در وسط عراق و عراق وسط عالم است پس به این اعتبار بابل مرکز دایره ٔ عالم باشد و از مداین سبعه ٔعراق عرب است و در ک
ذوالقرنینلغتنامه دهخداذوالقرنین . [ ذُل ْ ق َ ن َ ] (اِخ ) خداوند دوشاخ . صاحب دوسر و در تحت عنوان اسکندربن فیلفوس شرح حال اسکندر مقدونی را ذکر کرده ایم . اینک برخی از افسانه های شرق
کندنلغتنامه دهخداکندن . [ ک َ دَ ] (مص ) حفر کردن زمین و مانند آن . (فرهنگ فارسی معین ). حفر کردن و کافتن و کاویدن . (ناظم الاطباء). از: «کن » + «دن » (پسوند مصدری ). پهلوی ، کن