خارپوتلغتنامه دهخداخارپوت . (اِ) خِرت و پِرت ، آشغال ، مواد کوچک مورد احتیاج ، رجوع به خرت و پرت شود.
خرپوستلغتنامه دهخداخرپوست . [ خ َ ] (اِخ ) محمدعلی . از اهل غور بود. جوینی آرد: او از جانب سلطان محمد خوارزمشاه درغزنه با بیست هزار مرد بود و چون سلطان محمد در کنارآب از مغولان شک
خارپشتگویش اصفهانی تکیه ای: --------- طاری: -------- طامه ای: xârpošt طرقی: ------- کشه ای: -------- نطنزی: sonqor
خارای دریائیلغتنامه دهخداخارای دریائی . [ ی ِ دَرْ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) حیواناتی هستند که در دریا زیست می کنند و اسم آنها در اصطلاح جانورشناسی خارپوستان است و علت این نام گذاری بوا
امبولاکررلغتنامه دهخداامبولاکرر. [ اَ رِ ] (فرانسوی ، اِ) (حلقه ...) لوله ای است حلقوی که دهان خارپوستان را احاطه می کند. رجوع به جانورشناسی عمومی تألیف مصطفی فاطمی ج 1 ص 256 شود. |
خارپوستانلغتنامه دهخداخارپوستان . (اِ مرکب ) اسم شاخه ای از جانوران است که بهیچوجه نمیتوان وجه شباهتی بین آنها و جانوران دیگر یافت و بعقیده ٔ یکی از دانشمندان علوم طبیعی چنین بنظر می
جانورشناسیلغتنامه دهخداجانورشناسی . [ ن َ / ن ِ / ن ْ وَ ش ِ ] (حامص مرکب ، اِ مرکب ) علمی که ببحث درباره ٔ صفات وساختمان بدن جانوران می پردازد و علاوه بر آن ممکن است از جهات مختلف دی
خاردارانلغتنامه دهخداخارداران . (اِ مرکب ) خارداران که بنام اکینیدها یا توتیاهای دریائی یا اورسن ها موسوم میباشند خارپوستانی هستند که بدنشان را جلد سختی پوشانده است ، این جلد سخت از