خاردانلغتنامه دهخداخاردان . (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مشیز شهرستان سیرجان واقع در 30 هزارگزی جنوب باختری مشیز سرراه مالرو تکیه و مشیز. محلی است کوهستانی سردسیر سکنه ٔ آن 59 تن و زبان آنها فارسی و مذهبشان شیعه است آب آ
خوردگانلغتنامه دهخداخوردگان . [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) پست تران . کوچکتران . کهتران . (ناظم الاطباء). خردگان .
خردانلغتنامه دهخداخردان . [ خ ُ ] (اِخ ) یأجوج و مأجوج ، چون کوتاه و خرد بوده اند : با تیغ پیش جمع بزرگان هندوان چون پیش خیل خردان سد سکندری .ابوالفرج رونی .
خردگانلغتنامه دهخداخردگان . [ خ ُ دَ / دِ] (اِ) ج ِ خرده . بچه ها. اطفال . کودکان : کام من خشک و خردگان مرامی نیاساید آسیای گلو. سوزنی .رجوع به خرده شود.
خاردونلغتنامه دهخداخاردون . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان هنزا بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت واقع در نه هزارگزی باختر ساردوئیه و یک هزارگزی جنوب راه مالرو ساردوئیه ببافت سکنه ٔ آن 100 تن است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
خاردونلغتنامه دهخداخاردون . (اِخ ) دهی است از بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت واقع در 18 هزارگزی خاور ساردوئیه و 2 هزارگزی جنوب راه مالرو بافت بساردوئیه ، محلی است کوهستانی و سردسیر، سکنه ٔ آن 70 تن