خاذللغتنامه دهخداخاذل . [ ذِ ] (ع ص ) هزیمت یافته . || آهوی ماده که از آهوان دیگر بازمانده تفقد بچه ٔ خود کند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، خواذل . (اقرب الموارد). || آنکه ترک
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن ظالم بن غیظبن مرةبن عوف بن سعدبن ذبیان . مکنی به ابولیلی . از فتاکان و دلیران مشهور عرب است در جاهلیت ، و در بزرگی و مناعت بدو مثل زنند
احزابلغتنامه دهخدااحزاب . [ اَ ] (اِخ ) (غزوه ٔ...) همان غزوه ٔ خندق است . خوندمیر در حبیب السیر ج 1 ص 124 آرد: بقول اکثر اهل سیر هم در این سال [ سال پنجم از هجرت ] غزوه ٔ خندق ک