خادلغتنامه دهخداخاد. (اِ) بمعنی خات است که غلیواژ باشد. (برهان ) (آنندراج ). زغن باشد یعنی مرغ گوشت ربای ، و او را پند و غیلواج نیز گویند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). جانوری است پ
خادفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= زغن: ◻︎ ای عوض آفتاب روز و شبان تابتاب / تو به مَثَل چون عکاب، حاسد ملعونْت خاد (منوچهری: ۱۷).
خادمدیکشنری عربی به فارسیپادو مهمانخانه , پيشخدمت , پادو , نوکر , فراش , چاکري کردن , نوکري کردن , پست , نوکر مابانه , چاکر , ادم پست , خدمتکار , خادم , بنده , خدمتگذار , کمک کننده , با