خاتم کاریلغتنامه دهخداخاتم کاری .[ ت َ ] (حامص مرکب ) نشاندن استخوان در چوب با نقش ونگار. خاتم سازی . رجوع به خاتم بندی و خاتم سازی شود : آسوریها در صنایع دیگر مانند صنعت زرگری وخاتم
خاتم کاریفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهشغل و عمل خاتمکار؛ هنر ساختن و آراستن برخی از اشیا به اشکال هندسی و طرحهای گوناگون با قرار دادن قطعههای کوچک استخوان، فلز، و چوب در کنار هم که بیشتر به شکل م
خام کاریفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهبیتجربگی: ◻︎ به عشق اندر، صبوری خامکاریست / بنای عاشقی بر بیقراریست (نظامی۲: ۲۱۲).
خامکاریلغتنامه دهخداخامکاری . (حامص مرکب ) بی ربطی در کار و عمل . خام دستی . بی وقوفی . کودنی . (ناظم الاطباء). عمل خامکار : ازخامکاری خوی او افغان کنم در کوی اوگر شحنه ٔ بدگوی او
خاتم کارلغتنامه دهخداخاتم کار. [ ت َ] (ص مرکب ) آنکه خاتم کاری کند. خاتم ساز. کسی که کاراو خاتم کاری است . رجوع به خاتم بند و خاتم ساز شود.
خاتم بستهلغتنامه دهخداخاتم بسته . [ ت َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) خاتم کاری شده . کنده کاری شده بر چیزی .رجوع به خاتم بند وخاتم کاری شود.
خاتم بندیلغتنامه دهخداخاتم بندی . [ ت َ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل خاتم بند. خاتم کاری . رجوع به خاتم و خاتم کاری شود.
توگلولغتنامه دهخداتوگلو. [ گ َ ] (اِ) در خاتم کاری ، شکلی مرکب از چهارپره که یکی در میان قرار دارد و سه پره در اطراف آن است و دارای مقطع مثلثی است . (فرهنگ فارسی معین ).