حکیم قبلیلغتنامه دهخداحکیم قبلی . [ ح َ ق ُ ب ُل ْ لی ] (اِخ ) محمدبن عبدالصبور خویی . از فضلا و ادبای عهد محمدشاه و ناصرالدین شاه قاجار است . او راست : 1- تشریح ابدان ، که آنرا بنام
حکیملغتنامه دهخداحکیم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن حزن . یکی از صحابیان است . وی با پدرش در زمان فتح مکه اسلام آورد و هر دو در جنگ یمامه بشهادت رسیدند.
محمدلغتنامه دهخدامحمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) میرزا محمد طبیب معروف به حکیم قُبُلی ̍ پسر عبدالصبور آذربایجانی ، از فضلا و ادبا و اطباء و معاصرین عباس میرزا نایب السلطنه و از
پیشینلغتنامه دهخداپیشین . (ص نسبی ) منسوب به پیش . سابق . قبلی . اقدم . مقدم . سالف . سلف . قدیم . متقدم . گذشته : و چنین گویند که بشریعت توریة اندر و بدان شریعتهای پیشین ، نماز
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن السری . مکنی به ابوالفتوح و ابن الصلاح و ملقب بمجدالدین از فضلای یگانه و حکمای فرزانه بوده است و هم از خانواده ٔ اجلاء علماء
نویلغتنامه دهخدانوی .[ ن َ / ن ُ ] (حامص ) تازگی . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). تجدد. (یادداشت مؤلف ). نو بودن . مقابل کهنگی : سخن زین نمط هرچه دارد نوی بدین شی
مدحتلغتنامه دهخدامدحت . [ م ِ ح َ ] (از ع اِمص ) ستایش . (غیاث اللغات ). مدح . مدحة : هر چه بر الفاظ خلق مدحت رفته ست یا برود تا به روز حشر تو آنی . رودکی .من مدحت او چونکه همی