حکیم آتایلغتنامه دهخداحکیم آتای . [ ح َ ] (اِخ ) نام موضعی بر ساحل جیحون . مدفن حکیم یکی از شیوخ سلسله ٔ نقشبندیه . و این موضع نهایت آبادی خوارزم است .
حکیملغتنامه دهخداحکیم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن حزن . یکی از صحابیان است . وی با پدرش در زمان فتح مکه اسلام آورد و هر دو در جنگ یمامه بشهادت رسیدند.
جهانلغتنامه دهخداجهان . [ ج َ ] (اِ) عالم از زمین و کرات آسمانی . دنیا. گیتی . گیهان . عالم ظاهر. (برهان ) : بت پرستی گرفته ام همه عمراین جهان چون بت است و ما شمنیم . رودکی .خدا
غاریقونلغتنامه دهخداغاریقون . (معرب ، اِ) یکی از اجزای مسهل است و آن دو قسم می باشد: نر و ماده . گویند ماده ٔ آن بهتر است و تریاق همه ٔ زهرهاست ؛ و در مؤیدالفضلا به این معنی با زا