حکمرانی نظامیانmilitary ruleواژههای مصوب فرهنگستاننوعی حکمرانی که در آن عالیترین مقام کشور را فردی نظامی تصرف میکند
حکمرانی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام کمرانی کردن، حکومت کردن، فرمانروایی کردن، سلطنت کردن، اداره کردن، تسلط داشتن
حکمرانی نظامیانmilitary ruleواژههای مصوب فرهنگستاننوعی حکمرانی که در آن عالیترین مقام کشور را فردی نظامی تصرف میکند
حکمرانی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام کمرانی کردن، حکومت کردن، فرمانروایی کردن، سلطنت کردن، اداره کردن، تسلط داشتن
reignsدیکشنری انگلیسی به فارسیحاکم می شود، سلطنت، حکومت، حکمرانی، حکمفرمایی، سلطنت یا حکمرانی کردن، حکمفرما بودن
حکمرانی نظامیانmilitary ruleواژههای مصوب فرهنگستاننوعی حکمرانی که در آن عالیترین مقام کشور را فردی نظامی تصرف میکند
حکمرانی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام کمرانی کردن، حکومت کردن، فرمانروایی کردن، سلطنت کردن، اداره کردن، تسلط داشتن