حکلیالغتنامه دهخداحکلیا. [ ] (اِخ ) (یعنی کسی که خداوند او را در تنگی میگذارد). او پدر نحمیا بود. (نح 1:1 و 10:1) (قاموس کتاب مقدس ).
حالیالغتنامه دهخداحالیا. (از ع ، ق ) اکنون . حالی . در این وقت . فعلاً. عجالةً : کبک عاقل خود را حالیا غافل میسازد. (جهانگشای جوینی ).نقشی بر آب میزنم از گریه حالیاتا کی شود قرین
حکایاتلغتنامه دهخداحکایات . [ ح ِ ] (ع اِ)ج ِ حکایت . نقل ها و روایتها. (آنندراج ) : الف لام را تلک آیات رابخوان تا بدانی حکایات را. شمسی (یوسف و زلیخا).مقامات و مقالات ایشان مدون
حلیالغتنامه دهخداحلیا. [ ح ُ ل َی ْ یا ] (ع اِ) گیاهی است . || نوعی از طعام های عربان . (از منتهی الارب ).
نحمیاهلغتنامه دهخدانحمیاه . [ ن َ ح َ ] (اِخ ) مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: لفظ نحمیاه بمعنی تسلی یافته از یهوه میباشد، او پسر حکلیا برادر حنانی از سبط یهودا بودو محتمل است که از طا
حالیالغتنامه دهخداحالیا. (از ع ، ق ) اکنون . حالی . در این وقت . فعلاً. عجالةً : کبک عاقل خود را حالیا غافل میسازد. (جهانگشای جوینی ).نقشی بر آب میزنم از گریه حالیاتا کی شود قرین