حکرلغتنامه دهخداحکر. [ ح َ ] (ع مص ) انبار کردن غله برای گران فروختن . احتکار. || ستم کردن . || بد زیستن . (منتهی الارب ).
حکرلغتنامه دهخداحکر. [ ح ُ ک َ ] (ع اِ) غله که نگاهدارند تا بگرانی فروشند. (منتهی الارب ). محتکر. حکر.
حکرلغتنامه دهخداحکر. [ ح َ ک َ ] (ع مص ) ستیهیدن . لجاج کردن . || سرخود شدن بچیزی . سرخود شدن . استبداد کردن . || (اِ) غله که نگاهدارند تا بگرانی فروشند. حُکَر. || لجاج . || اس
حکرلغتنامه دهخداحکر. [ ح َ ک ِ ] (ع ص ) نعت از حکر. محتکر. احتکارکننده . || ستیهنده . || سرخود. مستبد. (منتهی الارب ).
حکرلغتنامه دهخداحکر. [ ح َک ْ / ح ُ ک ُ ] (ع اِ) ستم . || زیست بد. || روغن یا شهد که کودکان لیسند. روغن که با عسل آمیخته طفل را خورانند. || قعب خرد. کاسه ٔ کوچک . || چیزی اندک
هکرلغتنامه دهخداهکر. [ هََ ] (ع مص ) شگفت داشتن . (منتهی الارب ). سخت عجب داشتن . (از اقرب الموارد). || گرفتن پینکی کسی را. (منتهی الارب ).
هکرلغتنامه دهخداهکر. [ هََ / هََ ک َ ] (ع مص ) سخت شدن خواب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || چرت و پینکی گرفتن کسی را. (از اقرب الموارد). || سخت شگفت داشتن . (از منتهی ال
هکرلغتنامه دهخداهکر. [ هََ ک ِ ] (ع ص ) غنوده . (منتهی الارب ). || خواب آلوده . || نیک شگفت دارنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
هکرلغتنامه دهخداهکر. [ هََ ک ُ ] (ع ص ) غنوده . (منتهی الارب ). || خواب آلوده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
هکرواژهنامه آزادبه افرادی متخصصی گفته می شود که توانایی نفوذ در سیستم های امنیتی، وبسایت ها و رایانه های دیگر را دارند، این افراد به چند دسته تقسیم می شوند، که مشهور ترین آنها
حکرةلغتنامه دهخداحکرة. [ ح َ رَ ] (ع اِ) ارزاق و هر مایحتاج عامه را که بقصد گران شدن و غلا خریده انبار کردن . در شرع آنگاه که موضوع احتکار محتاج الیه شود، حکره جائز نباشد و باید
حکرةلغتنامه دهخداحکرة. [ ح ُ رَ ] (اِخ ) روستایی است به طائف . یکی از مخالیف طائف . (معجم البلدان ).
حکرةلغتنامه دهخداحکرة. [ ح َ رَ ] (ع اِ) ارزاق و هر مایحتاج عامه را که بقصد گران شدن و غلا خریده انبار کردن . در شرع آنگاه که موضوع احتکار محتاج الیه شود، حکره جائز نباشد و باید
حکرةلغتنامه دهخداحکرة. [ ح ُ رَ ] (اِخ ) روستایی است به طائف . یکی از مخالیف طائف . (معجم البلدان ).
محتکرلغتنامه دهخدامحتکر. [ م ُ ت َ ک َ ] (ع ص ) حُکَر. غله که نگاهدارند تا به گرانی فروشند. (از منتهی الارب ). غله ٔ انبارشده برای گران فروختن .
زیتارلغتنامه دهخدازیتار. [ زَ / زِ ] (اِ) ثفل زیتونی که روغن آنرا کشیده باشندو بعربی حکر الزیت خوانند. (برهان ) (آنندراج ). عکرالزیت و ثفل زیتونی که روغن آنرا گرفته باشند. (ناظم