حکایت کردنفرهنگ مترادف و متضادداستانسرایی کردن، روایت کردن، سرگذشتگفتن، قصه گفتن، قصهگویی کردن، نقل کردن، نقالی کردن
حکایت گفتنلغتنامه دهخداحکایت گفتن .[ ح ِ ی َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) حکایت کردن : کمال حسن وجودت بوصف راست نیایدمگر هم آینه گوید چنانکه هست حکایت . سعدی .حکایت بر مزاج مستمع گوی .(گلستان
حکایت کردنلغتنامه دهخداحکایت کردن . [ ح ِ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نقل کردن . حدیث کردن . قصه کردن . یاد کردن : آنچه در غیبتت ای دوست بمن میگذردنتوانم که حکایت کنم الا بحضور. سعدی .یکی