الحاق کردنلغتنامه دهخداالحاق کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیوستن . چسبانیدن . ملحق کردن . منضم کردن . رجوع به اِلحاق شود : و شرایط اشفاق بر لوازم کرم الحاق کردی . (سندبادنامه ص 243
زبل الکلابلغتنامه دهخدازبل الکلاب . [ زِ لُل ْ ک ِ ] (ع اِ مرکب ) سرگین سگ . خرء الکلب : افکنده ٔ سگ . بیرونی آرد: افکنده ٔسگ که استخوان خورده باشد و لون او سپید بود علت خناق و حلق را
الحاق کردنلغتنامه دهخداالحاق کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیوستن . چسبانیدن . ملحق کردن . منضم کردن . رجوع به اِلحاق شود : و شرایط اشفاق بر لوازم کرم الحاق کردی . (سندبادنامه ص 243
catenatingدیکشنری انگلیسی به فارسیکانتینر کردن، چون دانه های زنجیر، الحاق کردن، مسلسل کردن، پیوستن، متصل کردن