477 مدخل
خرد کردن گوشت یا قند به صورت حبه های کوچک
توة , حبوب , فاصولية
حبة. [ ح َب ْ ب َ ] (اِخ ) ابن جویر. رجوع به حبةبن جوین شود.
حبة. [ ] (اِخ ) بنت قحطان . مادر اُدَد یکی از اجداد سیدالمرسلین است .
حبة. [ ح َب ْ ب َ ] (اِخ ) ابن ابی حبة. تابعی است .
حبه ی سیر
حبه تکه