حيردیکشنری عربی به فارسیگيج کردن , سردرگم کردن , گم کردن , گيچ کردن , رمزي کردن , پريشاني , اشفتگي , بي تصميمي , بي تصميم , بي تصميم بودن , پريشان کردن
راهبرد آر،راهبرد زادR-strategyواژههای مصوب فرهنگستانراهبردی برای بقا که در آن گونههای دارای نرخ تولیدمثل بالا برای زیستن در یک زیستگاه متغیر سازگار میشوند
حیرمةلغتنامه دهخداحیرمة. [ ح َ رَ م َ ] (ع اِ) یکی حیرم که گاو است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به حیرم شود.
حیرلغتنامه دهخداحیر. [ ح َ ] (اِخ ) کربلا. (منتهی الارب ). حایرالحسین .- حیرالاوَزّ ؛ حایرالحسین . (معجم البلدان ج 3 ص 203).
حیریلغتنامه دهخداحیری . (اِ) ایوان و رواق و طاق . (از آنندراج ) (برهان ). رواق و ایواق . (صحاح الفرس ). و به این معنی با خاء نقطه دار هم بنظر آمده است . (برهان ) : یک روز خطا کردم و نانش بشکستم بشکست مرادست [ و ] برون کرد ز حیری .شفقی (از
حیرلغتنامه دهخداحیر. [ ح َ ] (ع اِ) جای گرد آمدن آب . || جای مغاک که آب باران در آن گرد آید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || جای پست . (منتهی الارب ). || بستان . || حَیرَة است در جمیع معانی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حیرة شود.
حيرةدیکشنری عربی به فارسیگيج يا گمراه کردن , مغشوش کردن , دستپاچه کردن , بي نتيجه کردن , پريشاني , اهانت , گيجي , دست پاچگي , سردرگمي , بهت , حيرت , درهم ريختگي , اغتشاش , بي ترتيبي , گيج سازي , مشکل وپيچيده سازي