حوراءلغتنامه دهخداحوراء. [ ح َ ] (ع ص ، اِ)نعت از حَوَر و مؤنث احور است . (مهذب الاسماء). به معنی زن یا دختر که چشمانی سیاه و گرد و مدور و پلکهای باریک داشته باشد یا دارای چشمان
حدراءلغتنامه دهخداحدراء. [ ح َ ] (اِخ ) نامی از نامهای زنان عرب و از جمله زوجه ٔ فرزدق که او به وی تشبیب کند. وی دخت زیق بن بسطام بن قیس بن مسعود از بنی ذهل بن شیبان است . داستان
حدراءلغتنامه دهخداحدراء. [ ح َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث احدر. زنی که یک را دو بیند. حولاء. و هو نعت حسن للخیل . || زمین نشیب .
حراءلغتنامه دهخداحراء. [ ح ِ ] (اِخ ) نام کوهی است به مکه در سه میلی آن . (معجم البلدان ). نام کوهی است بشمال مکه در یک فرسنگی آن مشرف بر مِن̍ی و رسول اﷲ پیش از بعثت بسیار به آن
حروراءلغتنامه دهخداحروراء. [ ح َ رَ ] (اِخ ) یاقوت از ابومنصور نقل کند که رمله ای وعثه در دهناء دیدم که آنرا رمله ٔ حروراء میخواندند. (معجم البلدان ).
حُورفرهنگ واژگان قرآنسفيدان (جمع حوراء است و "حور عين " به معناي زناني است که سفيدي چشمانشان بسيار سفيد ، و سياهي آن نيز بسيار سياه باشد ، و يا به معناي زناني است که داراي چشماني در
شیخم کردیلغتنامه دهخداشیخم کردی . [ ] (اِخ ) (منلا) اوراست : شرح رسالة الحوراء و الزوراء دوانی و آنرا درسال 1018 هَ . ق . تمام کرده است . (از کشف الظنون ).
نبطلغتنامه دهخدانبط. [ ن َ ] (اِخ ) رودباری است در ناحیه ٔ مدینه نزدیک حوراء که در آن معدن سنگ برام است . (منتهی الارب ).
حورلغتنامه دهخداحور. (ع ص ، اِ) ج ِ حوراء. سیه چشمان سپیداندام . ولی در فارسی بمعنای مفرد بکار میرود و به علامت جمع فارسی [ حوران ] آنرا جمع بندند. (غیاث ). حور در فارسی بجای م