حواصلواژهنامه آزادحواصیل؛ پرنده ای با پاها و گردن دراز شبیه به لک لک. حواصیل؛ پرنده ای با پاها و گردن دراز شبیه به لک لک.
حاصلفرهنگ انتشارات معین(ص ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - به دست آمده . 2 - نتیجه ، ثمره . 3 - نفع سود. 4 - مالیات ، خراج . 5 - باقی مانده . ؛~ ضرب نتیجه ای که از عمل ضرب کردن عددی در عدد دی
جزیره ٔ دهستانان سرلغتنامه دهخداجزیره ٔ دهستانان سر. [ ج َ رَ ی ِ دَ هَِ س َ ] (اِخ ) این جزیره اندر دریای خزران و گوشه ای از وی به خشکی پیوسته است و برابر دهستان است . و اندرو اندکی مردم است
لاَّلیلغتنامه دهخدالاَّلی . [ ل َ ] (ع اِ) ج ِ لؤلؤ. (منتهی الارب ) : آورد لاَّلی به جوال و بعبایه از ساحل دریا چو حمالان به کتف سار. منوچهری .گهی لاَّلی پاشد همی ّ و گه کافورگه