حوازلغتنامه دهخداحواز. [ ح ُوْ وا ] (ع اِ) گوگالهای کلان . (از منتهی الارب ). الجبعلان الکبار. (از اقرب الموارد).
حوازلغتنامه دهخداحواز. [ ح َوْ وا ] (ع ص ) مبالغه ٔ حائز. (از اقرب الموارد). گردآرنده ٔ دلها و غالب شونده بر آن . اغواکننده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).- ح
بادیانلغتنامه دهخدابادیان . (اِخ ) رشته کوهی است در مغرب خونسار که از جنوب شرقی بکوههای دالان و حوازدان و سفیدکوه و قمشه متصل گردیده و پس از آن در همان امتداد کوه دمبالار و کوههای
حازبلغتنامه دهخداحازب . [ زِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حَزب . امری حازب .کاری سخت . کاری دشوار. ج ، حُزب و حَوازِب : نزلت کرائه الامور و حوازب الخطوب . (حدیث ). (اقرب الموارد).
ضریملغتنامه دهخداضریم . [ ض ُ رَ ] (اِخ ) ابن معشربن ذهل بن تیم بن عمروبن مالک بن حبیب بن عمربن غنم بن تغلب ، ملقب به افنون ، از بنی تغلب است . صاحب عقد الفرید ذیل عنوان : «من ر